سرزمین تیزهوش ها

  • ۰
  • ۰

بهترین راه پیشبرد برابری جنسیتی و برابری اجتماعی‌اقتصادی چیست؟ برای نمونه، زنان کشورهای اسکاندیناوی چاره‌ای ندارند جز آنکه برای کسب درآمد کار کنند؛ اما زنان این کشورها برای پیشرفت شغلی بی‌خیال فرزندآوری می‌شوند. خواه سیاست‌های مشوق فرزندآوری در کار باشند یا نباشند، می‌توان استدلال کرد که بچه‌دارشدن انتخابی ارادی است. نرخِ تقریباً پایینِ باروری میان زنان تحصیل‌کرده کشورهایی مانند انگلستان یا آلمان نیز پرسش‌های دیگری مطرح می‌کند: آن نظام‌هایی که به زنان امکان می‌دهند هم‌پای مردان رقابت کنند و از نردبان پیشرفت شغلی به‌اندازه مردان بالا بروند، آیا به‌واقع برابری جنسیتی میان پردرآمدها را نشان می‌دهند یا اینکه زنانشان تصمیم گرفته‌اند مثل مردان زندگی کنند؟ آیا الگویی که در آن مردان می‌توانند شغل‌های رده‌بالا را با زندگی خانوادگی ترکیب کنند، اما زنان اغلب مجبور به انتخاب میان این دو هستند، واقعاً برابری جنسیتی به ارمغان آورده است؟ در جایی مانند ایالات متحده که تفاوت دستمزدها بیشتر است، زنان پردرآمد ساده‌تر می‌توانند خدمات تمام‌وقت مراقبت کودک را خریداری کنند و بدین‌ترتیب زندگی‌ای مشابه با مردان داشته باشند؛ اما در سایر بافت‌ها، چنین راه‌حلی شاید از نظر اقتصادی امکان‌پذیر نباشد و به‌هرروی آن برابری جنسیتی که در اختیار زنان پردرآمد است، شاید چندان ثمره‌ای برای سایر زنان نداشته باشد.

معرفی

اگر سیاست‌گذاری عمومی را به معنای عبور از «وضعیت موجود» به «وضعیت مطلوب‌مان» بدانیم، روشن است که بدون ارجاع به بافت و زمینه توسعه سیاست‌های وضع‌شده، نمی‌توان آنها را درک کرد. ما برخی از جنبه‌های وضعیت موجود را ناگزیر می‌دانیم، و برخی دیگر را جزء ضروریِ مساله‌ای قلمداد می‌کنیم که سیاست‌ها سعی در حل آن دارند؛ این دو بخش در زمان و مکان‌های مختلف، متفاوت‌اند. در موضوع مطالعه‌مان که سیاست‌گذاری‌های خانواده و پیامدهای جنسیتی‌شان باشد، به وضوح باید چنین بافتی مد نظر قرار دهیم. سیاست‌گذاری‌های خانواده پیش‌فرض‌هایی درباره سازوکار خانواده و همچنین پیش‌فرض‌هایی درباره حقوق و سامان‌دهی مناسب درآمد و مراقبت‌گری دارند و به دنبال ایجاد تغییر هستند. بافت گسترده‌تر ماجراست که به طرز معناداری آگاهی‌بخش، اصلاح‌گر و محدودکننده هر یک از این موارد است. بعلاوه، دامنه هم‌آهنگی اثرات مد نظر با هنجارهای اجتماعی و ساختارهای نهادی غالب نیز می‌تواند به تقویت یا تضعیف آن اثرات منجر شود.

هدف این فصل، توصیف و مقایسه روندها و نوآوری‌های سیاست‌گذاری خانواده در اتحادیه اروپا و ایالات متحده از اواخر قرن بیستم تا حال حاضر است. در این راستا، تفاوت‌های میان‌کشوری1 را از لحاظ اهداف گسترده‌تر سیاسی، منطق زیربنایی سیاست‌گذاری و پیامدهای این سیاست‌ها برای گروه‌های جمعیتی مختلف، مد نظر قرار می‌دهیم. برای تسهیل ارائه و تحلیل اطلاعات، دو بازه وسیع را بررسی می‌کنیم: یکی بازه تغییرات سریع اجتماعی و اقتصادی که از اوایل تا نیمه دهه 1970 میلادی پا گرفتند، یعنی دوره‌ای که تلاش برای مهار و مدیریت تغییرات به تفاوت‌های معنادار میان‌کشوری از لحاظ فهم، ساخت و تعامل دولت‌های رفاه با خانواده‌ها منجر شد؛ و دیگری بازه‌ای که از میانه دهه 1990 آغاز می‌شود، یعنی دوره‌ای که تحولاتِ اتحادیه اروپا (شاید به خاطر تجربه2 اندک آن در حوزه‌های سیاست‌گذاری اجتماعی) منجر بدان شد که سیاست‌گذاری‌های خانواده در اروپا پیوند هرچه تنگاتنگ‌تری با دغدغه‌های اقتصادی و مالی پیدا کنند. بعلاوه، تحولات رویکرد اتحادیه اروپا به سیاست‌گذاری اروپایی، از قبیل «شیوه هماهنگی عمومی»3، فضا را برای به‌اشتراک‌گذاری و ارزیابی همتایان4 میان کشورهای مختلف باز کرد (هایندرش و بیشاف، 2008) که نتیجه آن، قدری هم‌گرایی در چارچوب‌های سیاست‌گذاری (و البته هم‌گرایی رویکردهای سیاست‌گذاری اما به مقدار کمتر) بود. با این حال، الگوهای جاافتاده قدیمی مبتنی بر لایه‌بندی5 جنسیتی و اجتماعی همچنان ادامه دارند.

الگوهای واگرا و ناهم‌خوانِ درآمد و مراقبت‌گری

اکثر دولت‌های رفاهِ توسعه‌یافته از همان آغازین مراحل توسعه خود سعی کردند با یارانه دادن برای هزینه‌های بزرگ کردن فرزندان، از خانواده‌ها حمایت کنند. دلواپسی درباره فقر و نابرابری، و در برخی کشورها میل به افزایش نرخ زادوولد، انگیزه اکثر دولت‌های توسعه‌یافته رفاه شد تا با سازوکارهای بازتوزیع، درآمد پدران را هدف قرار دهند (شیور و بردشاو، 1995). این سیاست‌گذاری‌های خانواده عمدتاً در وضعیتی ریشه داشت که الگوی تقسیم کار جنسیتیِ «مرد نان‌آور / زن مراقبت‌گر» را ناگزیر یا بهینه قلمداد می‌کردند. حتی در کشورهایی مثل فرانسه که نرخ مشارکت زنان در بازار کار نسبتاً بالاست، سیاست‌های تدوین‌شده اغلب فرض می‌کردند که مادرانِ کودکان (خردسال) از بازار کار کنار می‌کشند و در خانه از فرزندان خود مراقبت می‌کنند (میسرا و جود، 2008؛ جنسون و کانترو، 1990). در نتیجه، هدف سیاست‌گذاری‌های خانواده آن بود که حفظ وابستگی اقتصادی همسر و کودک برای مرد آسان‌تر شود (شیور و بردشاو، 1995).

در دوران جهش اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از کشورها به کمبود نیروی کار دچار بودند. هرچند برخی کشورها برای تامین نیروی ‌کار به کارگران مهمان تکیه می‌کردند، مابقی فعالانه به دنبال ترویج مشارکت زنان از جمله مادران در بازار کار هم می‌رفتند (رُزنبلات، لایت و شرگ، 2002). تا اوایل دهه 1970 میلادی اکثر برنامه‌های جذب کارگران مهمان خاتمه یافتند (کسلز، 2006) اما میراث آن برنامه‌ها رد پای ماندگاری در جامعه‌های اروپایی به جا گذاشت. استراتژی‌های مختلفی که این کشورها اتخاذ کرده بودند، عملاً مفهوم‌های متفاوتی از نهاد خانواده، تقسیم جنسیتی کار در آن، و تقسیم کار میان خانواده، دولت و بازار را خلق کرده یا مهر تایید می‌زد.

در سال‌های بعد، تغییرات پرشتاب اجتماعی و اقتصادی تیشه به ریشه منطق و مطلوبیت الگوی خانوادگی «مرد نان‌آور / زن مراقبت‌گر» زد. رکود اقتصادی و تغییرات بازار کار، که تا حدی ناشی از افزایش رقابت جهانی و رهاسازیِ اجتماعی6 بود، شغل‌های مردان را کم‌درآمدتر و بی‌ثبات‌تر کرد. همچنین نرخ روزافزون فروپاشی خانواده‌ها موجب می‌شد که بسیاری از کودکان دور از پدران‌شان زندگی کنند. در نتیجه، آن سیاست‌های خانواده که پیش‌فرض‌شان حضور مُدام و اشتغال دائمی یک مرد نان‌آور بود، دیگر بیان‌گر واقعیت زندگی مردم نبودند. هرچند اشتغال زنان در تمامی کشورها به صورت چشم‌گیر (اما نه به یک اندازه) افزایش یافت، ضرورت ایفای مسئولیت‌های مراقبت‌گری موجب می‌شد دستمزد، ساعات کار و تداوم اشتغال زنان (و بویژه مادران) به پای استاندارد (تاریخی) مردانه نرسد، که بالتبع به آسیب‌پذیری اقتصادی تعداد روزافزونی از خانواده‌های بی‌پدر7 منجر می‌شد. این روندها کمابیش گریبان تمام دولت‌های توسعه‌یافته رفاه را گرفت، اما در برخی از دولت‌ها فراگیرتر بود. به عنوان نمونه، سرعت (و تا حدی ماهیت) تغییرات خانواده در ایتالیا از سایر کشورهای ثروتمند عقب ماند (پرلی‌هریس و همکاران، 2010، 2012). بعلاوه، سیاست‌گذاران شیوه‌های متفاوتی برای تفسیر و تلاش جهت مدیریت این تغییرات داشتند. کشورهای اسکاندیناوی (بویژه دانمارک و سوئد) تشویق زنان به ورود در بازار کار را بسیار زودتر آغاز کرده بودند، ولی در دهه 1970 میلادی آن چهارچوب نهادی که در صدد تسهیل آشتی دادن مسئولیت‌های کار-خانواده زنان و اعطاء استقلال اقتصادی بیشتر به آنها بود مستحکم‌تر شد. قوانین ضد تبعیض و آزار جنسی در ایالات متحده هم موانع نهادی موجود در برابر اشتغال زنان را حذف کرد ولی مذاکره بر سر کار و مراقبت‌گری را به خانواده و بازار سپرد؛ که در نتیجه، زنان آن کشور بسته به ساختار خانوادگی و موقعیت اجتماعی-اقتصادی خود، از شرایط و امکان‌های بسیار متفاوتی برخوردار می‌شدند (اُکانر، اورلوف و شیور، 1999؛ اورلوف، 2006). در مقابل آن دو رویکرد که کمابیش از روش‌های مختلف به دنبال تغییر بودند، دولت‌های رفاه در سطح قاره اروپا عموماً به حمایت فعال از الگوی خانوادگی «مرد نان‌آور / زن مراقبت‌گر» ادامه دادند (سیگل‌راشتون و کنی، 2003؛ میسرا و جود، 2008).

این مطلب ادامه دارد ولی ادامه آن به شما نمایش داده نمی شود!
برای دیدن ادامه این مطلب  به صورت کامل باید عضو سایت باشید.  ادامه برخی مطالب سایت (از جمله این مطلب) فقط به اعضا نمایش داده می شود.
اگر قبلاً عضو شده اید و کد و رمز دارید، برای ورود اینجا کلیک کنید: 

اگر عضو نشده اید، عضو شوید و به حدود 50 هزار عضو سایت بپیوندید. عضویت بسیار ساده است و در کمتر از یک دقیقه انجام می شود. 

نویسنده مطلب : پرنیلا تنبرگر و وندی سیگل راشتون 

  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

از قدیم‌الایام گفته‌اند که «نیاز مادرِ اختراع است». اما این رابطه مادروفرزندی همیشه هم برقرار نیست. مطالعاتِ جدید نشان می‌دهد که عوامل دیگری وجود دارند که می‌توان آن‌ها را نیز در نوآوری دخیل دانست. به‌این‌ترتیب شاید بهتر باشد، به‌جای باهوش‌دانستنِ نوآوران، آن‌ها را افرادی بدانیم که فرصت و امنیت کافی را در اختیار داشته‌اند و توانسته‌اند با جمع‌بندیِ دانش و تجربیاتِ دیگران دست به نوآوری بزنند.

خلاقیت به نبوغ فردی ربطی ندارد

ساینتیفیک امریکن — خلاقیتْ انسان‌ها را قادر ساخته است که تمام گوشه‌وکنار این سیاره را فتح کنند. درواقع، اشتیاق به ابتکار و نوآوریْ یکی از بارزترین ویژگی‌های نوع بشر است. باوجوداین‌، گونه ما تنها گونه‌ای نیست که از قدرت ابداع و ابتکار برخوردار است. پژوهشگران این توانایی را در تعداد فزاینده‌ای از دیگر مخلوقات نیز مشاهده کرده‌اند. برخی از یافته‌های آن‌ها، با فهم متعارف ما از سرچشمه‌های خلاقیت و چگونگی شکوفا کردن آن در وجود آدمی ناسازگار است.

البته، از قدیم گفته‌اند که « نیاز مادر اختراع است». اما، کارل فان شایک، یکی از دانشمندان نخستی‌شناس1 در دانشگاه زوریخ، بر مبنای مطالعات خود بر روی اورانگوتان‌ها، به دیدگاهی بسیار متفاوت دست یافته است. او می‌گوید: «هنگامی که غذا کمیاب است، اورانگوتان‌ها به روش ذخیره انرژی روی می‌آورند. آن‌ها حرکات خود را کمینه می‌کنند و بر استفاده از خوراک‌هایِ غیرجذاب و با ارزشِ غذاییِ کم تمرکز می‌کنند.» این راهبرد در چنین موقعیتی کاملاً بر خلافِ ابتکار و نوآوری است، اما معقول به نظر می‌رسد. فان شایک، دلیل آن را چنین توضیح می‌دهد: «دست‌زدن به کاری نو می‌تواند خطرناک باشد: شاید زخمی یا مسموم شوید. این کار همچنین نیازمند صَرف جدیِ زمان، انرژی و توجه است، درحالی‌که نتیجه آن همواره غیرقطعی و نامعلوم است.»

پژوهش‌ها بر روی انسان‌هایی که با کمیابی [منابع] روبه‌رو هستند بازتابِ یافته‌های فان شایک درمورد اورانگوتان‌هاست.

نشریه ساینس در سال 2013 پژوهشی را به‌قلم سندیل مولایناتان، استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، و الدار شفیر، استاد روان‌شناسی دانشگاه پرینستون، منتشر کرد. این پژوهش نشان می‌دهد چگونه هنگامی که مشکل اقتصادیِ افراد کم‌درآمد به آن‌ها یادآوری می‌شود، توانایی‌شان در تفکر منطقی و حل مسائل در موقعیت‌های جدید کاهش می‌یابد. متعاقب آن، پژوهشی دیگر نشان داد که کشاورزانِ نیشکر در هند، پس از آنکه دستمزد سالانه خود را دریافت کردند و نگرانی‌های مالی آن‌ها به‌طورِ موقت رفع شد، نتایج بسیار بهتری در آزمون عملکرد شناختی کسب کردند. (کشاورزانی که قبلاً در این آزمون شرکت نکرده بودند، پس از دریافت دستمزد خود، به‌طورِ قابل‌مقایسه‌ای عملکرد بهتری داشتند. بنابراین نامحتمل است که این بهبود عملکرد صرفاً ناشی از آشنایی قبلی با این آزمون باشد.) البته، افراد برای بقا هر کاری انجام می‌دهند که گاهی می‌تواند به ابداع و نوآوری منجر شود. اما، همان‌طور که یافته‌های بالا و دیگر پژوهش‌ها نشان می‌دهد، اگر ذهن فردْ پیوسته با مسائل فوری و اضطراری درگیر باشد، نظیر یافتن غذا یا سرپناه یا پرداخت قبوض، توانایی چندانی برای ابداع راه‌حل‌های درازمدت به‌منظورِ بهبود زندگی او باقی نخواهد ماند.

پس، خلاقیت از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ این یافته شگفت‌آور که اورانگوتان‌ها می‌توانند در اسارت به‌طرزی باورنکردنی خلاق باشند بینش‌هایی در این زمینه به دست داده است. فان شایک چنین توضیح می‌دهد: «اگر غذای اورانگوتان‌ها تامین شود و از شکارچیان خبری نباشد، آن‌ها آزاد از این عوامل مزاحم، به‌یکباره زمان زیادی در اختیار خواهند داشت.» افزون‌براین، در محیط‌هایی که آن‌ها به‌شدت تحت محافظت هستند، اکتشاف به‌ندرت دارای پیامدهای ناخوشایند است و با چیزهای عجیب زیادی در گوشه‌وکنار می‌توان بازی کرد. در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد اورانگوتان‌ها ترس معمول خود از ناشناخته‌ها را کنار می‌گذارند. در پژوهشی منتشرشده در نشریه اَمریکن جرنال آو پرایماتولوجی2 در سال 2015، فان شایک و همکارانش واکنش اورانگوتان‌های وحشی و اسیر را به شیئی جدید مقایسه کردند. این شیء جدیدْ سکوی کوچکی به‌شکلِ لانه اورانگوتان بود. درحالی‌که اورانگوتان‌های اسیر تقریباً بی‌درنگ به شیء جدید روی آوردند، بیشتر اورانگوتان‌های وحشی، هرچند به حضور انسان‌ها عادت داشتند، در طول این آزمونِ چندماهه، حتی به این شیء نزدیک هم نشدند. تنها یکی از آن‌ها سرانجام جرئت کرد که آن را لمس کند. این ترس از تازگی می‌تواند مانعی جدی در برابر خلاقیت باشد: اگر حیوانی از روی‌آوردن به چیزهای تازه خودداری کند، ابداع و نوآوری تقریباً ناممکن خواهد شد. فان شایک چنین نتیجه می‌گیرد: «بنابراین، از دیدگاه من، فرصتْ مادر ابداع و نوآوری است.»

به‌طورِ مشابه، پژوهش‌ها بر روی گونه‌های مختلفِ پرندگان و همچنین کفتارهای خال‌دار نشان داده است آن‌هایی که اشتیاق بیشتری به کشف چیزهای تازه دارند به‌طورِ معمول خلاق‌ترین افراد هستند. آیا این کنجکاوی می‌تواند نیروی محرکه ظهور خلاقیت در انسان‌ها نیز باشد؟ برای پاسخ به این پرسش، متخصصان اغلب تلاش کرده‌اند خلاقیت کودکان در حل مسئله را مورد مطالعه قرار دهند. اما چنین کاوشی با چالش‌هایی جدی روبه‌روست، به‌ویژه ازآن‌رو که کودکان خیلی خلاق به نظر نمی‌رسند. در پژوهشی منتشرشده در سال 2011، پژوهشگران در دانشگاه بیرمنگام از کودکان بریتانیایی در سنین مختلف می‌خواستند تنها با استفاده از یک مفتول صاف اما خم‌شوندهْ سطلی از کاغذهای خودچسب را از ته حفره‌ای بیرون بیاورند. نُه سال قبل، در سال 2002، کلاغی با نام «بتی» که از کالِدونیای جدید3 در قفس شده بود با حل این مسئله به خبر نخست رسانه‌ها تبدیل شد. این کلاغ با خم‌کردن مفتول مستقیم و تبدیل آن به قلاب، سطل را از درون حفره بیرون می‌آورد. البته سطل او پر از غذاهای وسوسه‌انگیز بود. (دانشمندان ازآن‌پس مشاهده کرده‌اند که گونه این کلاغ در حیات وحش، چوب‌ها را خم می‌کند و قلاب می‌سازد.) اما این چالش، بیشتر کودکان پنج‌ساله و حدود نیمی از کودکان هشت‌ساله را سر در گم کرد. «مارک نیلسن»، روان‌شناسی در «دانشگاه کوئینزلند»،

در یک پژوهش در سال 2013 نشان داد که این تنها کودکان غربی نیستند که در حل این مسئله با مشکل رو به رو هستند: این مسئله برای کودکان «قبایل بدوی بوشمن» در آفریقای جنوبی نیز درست به‌همین اندازه دشوار است.

عملکرد کم‌فروغِ کودکان در چالش قلاب و سطل، شاید تا حدودی ناشی از شرایطی باشد که آزمایشات تحت آن اجرا شده است. یک پژوهش آزمایشی منتشرشده در نشریه فیلاسفیکال ترنزاکشنز آو دِ رویال سوسایتی بی4، در اوایل امسال در «موزه کودکان پیتزبورگ» انجام شد، جایی که کودکان به اکتشاف و دستکاری فعالانه ابزارآلات تشویق می‌شوند. کودکان 4 تا 5 ساله در این آزمایش به‌طورِ چشمگیری از کودکان مورد آزمایش در پژوهش‌های قبلی عملکرد بهتری داشتند؛ و هنگامی که محقق شگردِ قلاب را به آن‌ها نشان می‌داد، گاهی ابراز شگفتی می‌کردند که خم کردن مفتول مجاز شمرده می‌شود. «اما، ما در واقع برای اطمینان بیشتر به یافته‌های خود، به نمونه آماری بزرگتری نیاز داریم»، این دیدگاهِ «کیمبرلی شریدان»، روانشناس آموزش در «دانشگاه جورج میسون» است که این آزمایش را همراه با «اَبیگیل کونوپاسکی» از دانشگاه مذکور رهبری کرده است.

سرنخِ جدیدی در رابطه با معمایِ خلاقیت در چهاردهم سپتامبر به دست آمد. در این تاریخ، «کریستیان روتز» از «دانشگاه سن اندروز» در اسکاتلند و همکارانش، در نشریه نیچر اعلام کردند که گونه دیگری از پرنده، کلاغ هاوایی یا «آلال»، نیز ابزار می‌سازد و بکار می‌برد. اگرچه این پرنده در حیات وحش منقرض شده است، تقریباً همگی پرندگان اسیر بالغ و حدوداً نیمی از پرندگان اسیر جوان که دانشمندان مورد آزمایش قرار دادند، از چوب‌ها و دیگر اشیا برای بازیابی غذا از محل‌های پنهان استفاده می‌کردند، آن‌ها برای این هدف اغلب در ابزارها تغییر شکل ایجاد می‌کردند. این امر که تعداد بسیاری از پرندگانِ این گونه خود به خود از ابزارها استفاده می‌کنند، در کنار این واقعیت که پرندگان جوان این مهارت را بدون مشاهده رفتار پرندگان بالغ توسعه می‌دهند، روتز را به این نتیجه رهنمون ساخته است که این رفتار شاید یکی از ویژگی‌های این گونه باشد، و نه یک نوآوری در گذشته‌های نزدیک. با این وجود، استفاده از ابزار توسط این پرندگان شاید به‌عنوان یک نوآوری خلاقانه در گذشته‌های دور در دوران تکامل شکل گرفته باشد. پس شاید موفقیت روزافزون پرندگانی که تمایل به استفاده از ابزار در یافتن غذا دارند، انتخاب طبیعی را واداشته است تا عوامل ژنتیکیِ زیربنای این تمایل سودمند را ترویج بخشد. در این صورت، زیست‌بومِ پرنده می‌تواند در شکل‌گیریِ گام نخست و خلاقانه به‌سویِ بکارگیری و دستکاریِ ابزار نقش داشته باشد: کلاغ هاوایی، به‌دلیلِ تعداد اندکِ شکارچیان یا رقبا در جزیره محل سکونت خود، از آزادی یعنی فرصتِ آزمودن چیزهای جدید برخوردار بوده است.

ما می‌خواهیم دریابیم که کدام ویژگی‌های فردی می‌تواند تفاوت‌های بین کودکان از لحاظ توانایی آن‌ها در حل مسئله را تبیین نماید؛ اما «جکی چپل» از دانشگاه بیرمنگام معتقد است که کوشش‌های ما در این زمینه اغلب بی‌نتیجه بوده است. او در این زمینه بر روی پرندگان (از جمله «بتی») و کودکان تحقیق کرده است و در این باره چنین می‌گوید: «تنها سن و دایره لغات به ما در پیش‌بینی موفقیت در حل مسئله کمک می‌کند. یک احتمال آن است که فراتر از سطح خاصی از هوش، نوسان در نوآوری اغلب به عوامل خارجی بستگی داشته، و جستجو برای یافتن کودکان خلاق کاری بیهوده خواهد بود. این موضوع در آینده روشن خواهد شد».

«جو هانریش» اعتقاد دارد که درستیِ احتمال فوق در واقع اثبات خواهد شد. او یک زیست‌شناس تکاملی در «دانشگاه بریتیش کلمبیا» است که به‌تازگی کتابی درباره نقش فرهنگ در موفقیتِ گونه ما نوشته است. وی اظهار می‌دارد: «از دیدگاه من، این که نوآوری به نبوغ فردی بستگی دارد، ذهنیتی نادرست است. تاریخ نشان می‌دهد که اختراعات همواره بر مبنای یافته‌های قبلی شکل می‌گیرند؛ یافته‌هایی که با یکدیگر ترکیب می‌شوند و بهبود می‌یابند. بیشتر چیزهایی که ما به‌طورِ روزمره استفاده می‌کنیم، اختراعاتی هستند که هیچ انسانی به‌تنهایی نمی‌تواند در طول زندگی خود طراحی کند. این اختراعات را نباید به‌عنوان محصول مخترعینی منفرد در نظر گرفت، بلکه آن‌ها را می‌توان به‌عنوان محصول جوامع بشری به شمار آورد. نوآوری‌ها بر این امر متکی هستند که اشخاص از دیگران می‌آموزند، بدین شیوه، جامعه بشری همانند یک مغز جمعی عمل می‌کند».

مایکل موتوکریشنا، روان‌شناسِ مدرسه اقتصاد لندن و همکارِ هانریش، می‌افزاید که سنجه‌های هوش فردی نظیر آی‌.کیو می‌تواند تا حد زیادی محصول این تبادل دانش با دیگر اعضای جامعه باشد. او بر این باور است که «بدین شیوه، ارتباط اجتماعی می‌تواند مادر اختراع و همچنین هوش باشد: اندازه و درهم‌تنیدگی جامعهْ ما را قادر می‌سازد با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم و اندیشه‌های بیشتری را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم». هانریش و موتوکریشنا، همانند فان شایک، بر این باورند که کاهش هزینه‌های شکست، و نه افزایش آن، به‌سود نوآوری است. موتوکریشنا می‌گوید: «یک تور ایمنی اجتماعی، با کاهش ریسک، می‌تواند نوآوری را برانگیزد.»

‫این مطلب با همکاری ترجمان در صفحه «اندیشه» شماره 581 مجله همشهری جوان، منتشر شده است.‬

پی‌نوشت‌ها:

* این مطلب در تاریخ 16 سپتامبر 2016 با عنوان Where Creativity Comes From در وب‌سایت ساینتیفیک امریکن منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ 15 آذر 13955 این مطلب را با عنوان خلاقیت به نبوغ فردی ربطی ندارد ترجمه و منتشر کرده است.

[1] Primatologist: نخستی‌ها یکی از راسته‌های پستانداران شامل میمون‌ها و انسان است. [مترجم]

[2] American Journal of Primatology

[3] New Caledonia: مجموعه‌ای از جزایر در اقیانوس آرام تحت مالکیت فرانسه. [مترجم]

[4] Philosophical Transactions of the Royal Society B

نویسنده مطلب : تیم ورنیمن

منبع دریافت این مطلب : ترجمان علوم انسانی

  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

برای موفق شدن در آزمون تیزهوشان عوامل زیادی دخیل هستند که از مهم‌ترین آن‌ها استفاده از روش‌های مطالعاتی مناسب و موثر است. در این  میان از جمله مواردی که باید روی آن توجه ویژه داشته باشید کتاب‌های درسی‌تان است. باید متن کتاب درسی را با دقت مطالعه کرده و تمام جزئیات آن‌ را بررسی کنید.

توجه و تمرکز روی کتاب درسی چند مزیت عمده دارد:

سوالات آزمون تیزهوشان از همین مطالب و تمرینات کتاب درسی طرح می‌شود که دقت روی آن‌ها باعث می‌شود تا نتایج خوبی کسب کنید.

بازخورد مناسبی از مطالعه‌ی خود به دست خواهید آورد.

یادگیری‌های ناقص و اشکالات خود را به‌سرعت شناسایی کرده و اقدام به رفع آن‌ها می‌کنید.

با بررسی دقیق کتاب درسی فرصت خوبی برای خلاصه‌نویسی و نکته‌برداری به دست می‌آورید که می‌توانید برای مرور مجدد از آن‌ها استفاده  کنید.

با تسلط بر متن کتاب درسی به‌راحتی به سوالات چهارگزینه‌ای آن‌ها نیز پاسخ درست می‌دهید.

منبع دریافت این مطلب : قلم چی


  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

به گزارش تیزلند، به نقل از حبرگزاری ایسنا، عباسپور در نشست خبری گرامیداشت هفته شوراهای آموزش و پرورش با بیان اینکه شوراهای  آموزش و پرورش بازوی قدرتمندی برای اداره امور هستند و اگر جلسات مرتبا برگزار نشود به نظر می رسد باید منتظر بحران باشیم گفت: به عنوان مثال همه فرمانداران و استانداران ریاست شوراها را در مناطق بر عهده دارند و همه آنها نسبت به قطع آب و برق مدارس حساس هستند و بخشنامه کرده‌اند که این اتفاق رخ ندهد.

وی افزود: در قانون برخی مواد مالی هستند و برای آموزش و پرورش آورده مالی دارند به عنوان مثال طبق قانون شوراها شهرداری ها باید تا 5 درصد از عوارض ساختمان سازی و صدور پروانه را به آموزش و پرورش اختصاص دهند.

وی افزود: شهرداری ها موظف هستند آیین نامه وصول عوارض را تدوین کنند اما پس از 24 سال هنوز نوشته نشده است. طی سه سال اخیر تعاملاتی با وزارت کشور و سازمان شهرداریها و موفقیت‌هایی داشتیم تا جایی که اخیرا بخشنامه‌ای از طریق سازمان شهرداریها به شهرداریهای کشور به منظور تدوین این آیین نامه‌ها ارسال شد.

مدیر شوراهای آموزش و پرورش ادامه داد: هرچند با رکود در ساخت و سازها روبرو هستیم اما درآمد ما از این محل در حال افزایش است و در این مدت 100 میلیارد تومان از این محل افزایش درآمد داشته‌ایم در حالی که این مبلغ در گذشته 60 میلیارد تومان بود. در واقع هرسال 10 درصد افزایش درآمد داشته‌ایم.

عباسپور با بیان اینکه از طریق مواد قانون شوراهای آموزش و پرورش حدود 1600 میلیارد تومان درآمد از محل‌های مختلف در سال 94 داشته‌ایم گفت: این میزان برای سال جاری در حال افزایش است و به نظر می رسد اگر این مسیر ادامه یابد بخشی از مشکلات ما در استانها حل خواهد شد.

عباسپور درباره مدارس هیات امنایی نیز گفت: مدارس هیئت امنایی از آموزش و پرورش مجوزهای لازم را دریافت می کنند و اغلب آنها جزو  مدارس موفق و مورد اقبال جامعه هستند.

وی افزود: در سه سال اخیر تلاش کردیم ساماندهی این مدارس را انجام دهیم و تا کنون 2764 مدرسه شناسنامه دار هیات امنایی با 17 هزار دانش آموز در سطح کشور داریم.

مدیر شوراهای آموزش و پرورش با بیان اینکه سال گذشته حدود 500 مدرسه هیات امنایی را مورد بازدید قرار دادیم عنوان کرد: البته این جدای از بازدیدهای استانی است؛ اگر چنانچه مدارس خلاف ماموریت های مصوب اقدام کنند برخورد می‌کنیم و از این تعداد 14 مدرسه به شیوه قبل برگشته و از حالت هیات امنایی خارج شدند.

وی درباره هزینه کرد درآمدهای حاصله از طریق قانون شوراهای آموزش و پرورش گفت: هدایا و کمک افراد خیر، کمک های داوطلبانه اولیاء، عوارض شهرداری ها، اجازه فضاها و.... محل درآمد هستند که در سال 94 به 1600 میلیارد تومان رسید و پیش بینی می شود 100 تا 150 میلیارد تومان افزایش درآمد در سال جاری داشته باشیم که چگونگی هزینه کرد آن در قانون آمده است و فعالیت‌های پروزشی، ساخت و ساز و تامین تجهیزات و.... از جمله آنهاست.

عباسپور درباره شهریه مدارس هیات امنایی گفت: در مدارس هیات امنایی چیزی به نام شهریه نداریم اما خدمات فوق برنامه داوطلبانه است که هزینه آن را شوراهای آموزش و پرورش تعیین می کنند و اگر هزینه‌ای به اجبار نیز دریافت شود، تخلف است.

منبع دریافت این مطلب : خبرگزاری ایسنا


  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

از کلاس‌های مدرسه کدام یک در خاطرتان باقی مانده است؟ آن‌هایی که شما را به تفکر و تبادلِ نظر فرا می‌خوانْد یا آن‌هایی که مطالبِ موردنیاز برای آزمون را به خوردتان می‌داد؟ نظامِ آموزشی در سرتاسر جهان هر روز بیشتر از اندیشیدن فاصله گرفته و به‌سوی آزمون‌محوری حرکت می‌کند. این در حالی است که، در تفکر سقراطی، آموزش با طرح سوال آغاز می‌شود، با پرسشگری ادامه می‌یابد و به‌سوی فهمی عمیق‌تر حرکت می‌کند.

زندگی آزمون زده

ایان — بیایید با هم کلاس درس ایدئالِ من را تصور کنیم. وارد که می‌شوید، اولین چیزی که توجه شما را جلب می‌کند چیدمان کلاس است. خبری از ردیف میز و نیمکت‌ها در مقابل یک تخته‌سیاه نیست و، به‌جای آن، صندلی‌هایی راحت به‌شکل دایره‌ای بزرگ چیده شده‌اند. این چیدمان پیامی در خود دارد: اینجا فضایی برای بحث و تبادل آزادِ آراست. روی دیوار پوستری از برتراند راسل و این نقل‌قول از او وجود دارد: «اکثر مردم ترجیح می‌دهند بمیرند تا اینکه بیندیشند و اکثرشان هم می‌میرند و نمی‌اندیشند.»1 قفسه‌ای شیشه‌ای وجود دارد که مقالات دانش‌آموزان، ردیف روی ردیف، در آن چیده شده است، مقالاتی درباره موضوعات متنوعی چون اخلاقیات تجارت، مهندسی، معماری، تاریخ سیاسی، زبان‌شناسی و فلسفه علم.

دانش‌آموزان وارد می‌شوند، سر جای خود در آن دایره می‌نشینند و منتظر آغاز سمینار می‌شوند. معلم در کنارِ آن‌ها درون دایره می‌نشیند و یک‌راست سراغ اصل مطلب می‌رود. می‌پرسد: «آیا من امروز همان آدمی هستم که دیروز بودم؟» مناظره بلافاصله در می‌گیرد. معلم کم حرف می‌زند. تنها گاهی، برای درخواستِ توضیح بیشترِ یک نکته یا جلب توجه کلاس به استدلال یکی از دانش‌آموزان، مداخله می‌کند.

پس از تبادل پرهیجان و اولیه آرا، همه‌چیز اندکی آرام‌تر می‌شود و معلم درباره تمایز میان خاصیت‌های ماهوی و غیرماهوی2 نکاتی ذکر می‌کند. سپس پیشنهاد می‌کند که شاگردان قسمتی از نوشته‌های جان لاکِ فیلسوف را بخوانند. این امر به بحث و مناظره بیشتر دامن می‌زند.

دانش‌آموزان در مشارکت خود از ایده‌هایی بهره می‌گیرند که در موضوعات گوناگون با آن‌ها برخورد کرده‌اند. یکی می‌گوید به‌خاطر دی.ان.ای‌اش همانی هست که هست. معلم درباره زیست‌شناسی [موجود در] پشت این ایده توضیح می‌خواهد. یکی می‌پرسد این نظریه چگونه درباره دوقلوهای همسان کاربرد دارد. دانش‌آموزی دیگر می‌گوید همه ما در زندگی نقش‌هایی بازی می‌کنیم و همین نقش‌ها هستند که هویت ما را تعریف می‌کنند.

جوّ کلاس آرام، مشارکتی و پرسش‌گرانه است؛ موتور محرکه یادگیریْ کنجکاوی و علاقه شخصی است. معلم هیچ جوابی برای پرسش‌ها ارائه نمی‌دهد و به‌جای آن در هنگام بحث‌های کلاس، نظراتی را بر روی فلیپ‌چارت3 یادداشت می‌کند. جلسه درس نیز با هیچ جوابی به پایان نمی‌رسد. درواقع حتی با به‌صدادرآمدن زنگ نیز به پایان نمی‌رسد؛ دانش‌آموزان در حال خروج از کلاس کماکان در حال بحث‌اند.

این کلاسِ درسِ ایدئال من است. درواقع، این چیزی بیش از یک رویاست. کلاس واقعی من نیز، دست‌کم هرازگاهی، شبیه به همین است. زمانی که آغاز به تدریس کردم، آموختم که جلسات درسی که در آن شاگردان در بحث و مناظره و پرسشگریْ مشارکت فعال دارند، هم برای خودشان و هم برای معلم لذت‌بخش‌تر و به‌یادماندنی‌تر هستند. بنابراین هرگاه که ممکن باشد امور را این‌گونه سامان می‌دهم.

اما حقیقت تلخ این است که اکثریت بزرگی از جلسات درس با هدف دیگری تشکیل می‌شوند. ریزترین جزئیاتِ کلاس درس برای اغلب معلمان و شاگردان را ملزومات آمادگی برای امتحانات شکل می‌دهد. هنگامی که دانش‌آموزان وارد چنین کلاس‌هایی می‌شوند، تمرکز بر بحث و پرسشگریِ نامحدود نیست، بلکه بر آموختن هر‌چیزی است که برای موفقیت در امتحان بعدی «باید دانست». به‌احتمال زیاد، جلسه درس دارای «نتیجه‌ای آموزشی» خواهد بود که مستقیماً از برنامه امتحان اخذ شده است. کتاب‌های درسی با نظرات مُمتحنین، بانک‌های سوال محتمل امتحانی و مجموعه خلاصه‌هایی حاوی «جواب‌های الگو» در دسترس است. کلاس‌های درس امروزی، بسیار به‌دور از محیط‌هایی برای پرسشگری آزاد، شبیه به پادگان‌های تمرین نظامی هستند که در آن‌ها شاگردان به دنبالِ فراهم کردنِ جواب‌های بی‌نقص به پرسش‌های بالقوه امتحانی هستند.

این مطلب ادامه دارد ولی ادامه آن به شما نمایش داده نمی شود!
برای دیدن ادامه این مطلب  به صورت کامل باید عضو سایت باشید.  ادامه برخی مطالب سایت (از جمله این مطلب) فقط به اعضا نمایش داده می شود.
اگر قبلاً عضو شده اید و کد و رمز دارید، برای ورود اینجا کلیک کنید: 
ورود اعضا

اگر عضو نشده اید، عضو شوید و به حدود 50 هزار عضو سایت بپیوندید. عضویت بسیار ساده است و در کمتر از یک دقیقه انجام می شود. 
برای عضویت در سایت کلیک کنید

نویسنده مطلب : جان تیلور

منبع دریافت این مطلب : ترجمان علوم انسانی


  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

مطالعه ای که اخیرا توسط شبکه تعاملی اوتیسم انجام شده است، به طور دقیق تری بررسی می کند که چرا کودکان طیف اوتیسم در مدرسه با مشکلات قلدری رو به رو می شوند. یافته ها دو حقیقت دشوار را نشان می دهند: بیشتر کودکان اوتیستیک قلدری را تجربه کرده اند و بیش از نیمی از آن ها احساس می کنند قلدرها آن ها را مجبور به دعوا کرده اند.

تقریبا دو سوم کودکان اوتیستیک در زندگی خود مورد قلدری واقع شده اند و سه برابر بیشتر از کودکان دیگر احتمال دارد که در سه ماه گذشته مورد قلدری واقع شده باشند. مادری می گوید «کودک او اوتیستیک است و در مدرسه کودکان به دلیل رفتارهای عجیبش او را اذیت می کردند و او دچار افسردگی شده بود به همین دلیل او را از مدرسه بیرون آوردم و خودم به او تدریس می کنم و عملکردش خیلی بهتر شده است.

سه مدل رایج قلدری، کلامی یا به عبارت دیگر روانشناختی بودند از جمله: "طعنه زدن، مسخره کردن" (73%)؛ مورد توجه قرار نگرفتن یا به عمد کنار گذاشته شدن" (51%) و "نامیده شدن با اسم های بد" (47%).

اما تقریبا یک سوم کودکان اوتیستیک قلدری فیزیکی را نیز تجربه کرده بودند –هل داده شدن، کتک خوردن.

اما حقیقت تلخ دیگر این بود که بیش از نیمی از این کودکان مجبور می شدند که قلدری کنند و در مقابل دعوا کنند. یکی از مادران گفته است «کودکان دیگر دوست دارند دخترم را اذیت کنند تا او ناراحت شود و گریه کند. زیرا این اتفاق را خنده دار می دانند».

قلدری در مدارس دولتی بیشتر بود (43%) اما در مدارس ویژه بهتر بود (30%) و در مدارس خصوصی معمولی و ویژه در پایین ترین حد بود (به ترتیب 28% و 18%).

  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

همه ما دوست داریم که فرزندمان حرف های خوبی راجع به مدرسه بزند اما گاهی حرف هایی از او می شویم که ما را نگران می کند. در این مطلب تعدادی از این جملات را بیان کرده و به شما کمک می کنیم تا سخت ترین شرایط را کنترل کنید.

کودک اصرار دارد که معلم از او بدش می آید

اگر در طی چند جلسه اول کودک این حرف را زد، صبر داشته باشید و از جنبه مثبت به آن بپردازید. برای مثال به جای اینکه بعد از مدرسه بپرسید «از معلمت خوشت اومد؟» بپرسید «امروز چه اتفاق خوبی توی کلاس افتاد؟». اگر پس از یک هفته باز هم گفت که معلمش از او خوشش نمی آید، قرار ملاقاتی با معلم ترتیب دهید و نگرانی کودک را با او در میان بگذارید. سخت است که صحبت درباره چنین مسئله ای را با معلم شروع کرد اما اگر به آن رسیدگی نشود، ممکن است به مسئله بزرگتری تبدیل شود و سپس حل کردن آن سخت تر می شود. پیش از آنکه نزد معلم بروید، حرف های خود را آماده کنید و چند مثال در ذهن داشته باشید که چرا فرزندتان احساس می کند معلم او را دوست ندارد، سپس خونسردی خود را حفظ کنید و تمرکز خود را بر روی همکاری با معلم بگذارید. می توانید صحبت خود را این گونه شروع کنید «به دلایلی فرزند من احساس می کنه شما از او خوشتون نمی یاد. مطمئنم که الان با صحبت کردن می تونیم این مسئله رو حل کنیم».

روز اول کودک با ناراحتی به خانه بر می گردد و می گوید کوله پشتی اش باحال نیست

ممکن است زمان خرید کردن، وسایلی را انتخاب کنید که خودتان ترجیح می دهید، اما کودک شما دیگر مهدکودکی نیست و کودکان در سن مدرسه نیاز دارند که کیف، دفتر و سایر وسایل مدرسه را خودشان انتخاب کنند زیرا این کار به آن ها احساس اعتماد به نفس و امنیت می دهد.

اگر کودک خودش کیف را انتخاب کرده است و حالا ناراحت است، دلیل آن را بپرسید. اگر فقط می گوید به جای قرمز، بنفش می خواهد، سر حرف خود بایستید و بگویید رنگ مورد علاقه اش قرمز است و به همین دلیل این کیف را انتخاب کرد. اما اگر مسئله بزرگتر است بگویید راجع به آن فکر خواهید کرد. معمولا پس از یک هفته آن را فراموش می کند اما اگر همچنان کودک شما را اذیت می کند، احتمالا ارزش آن را دارد که از موضع خود کوتاه بیایید.

همه در کلاس اول می توانند بخوانند جز من

کودک شما می گوید فقط من هستم که نمی توانم خودم بخوانم. همه می توانند به راحتی این کار را انجام دهند. حتی اگر در کلاس فقط چند نفر بتوانند بخوانند و آن ها دوست کودک شما باشند، از نظر او همه می توانند این کار را انجام دهند.

آیا در این باره نگران هستید؟ با معلم تماس بگیرید و از او بخواهید به کودک کمک کند تا احساس بهتری نسبت به خواندن داشته باشد. روزانه برای او داستان های کوتاه بخوانید. پژوهش نشان داده است کودکانی که روزانه برای آن ها 15 دقیقه داستان خوانده شده است، در خواندن بهتر خواهند شد. در نهایت، می توانید به روش های سرگرم کننده با او تمرین کنید. برای مثال از معلم بپرسید که چه کلماتی را به آن ها یاد داده است. سپس روزی یک یا دو کلمه را نوشته و روی یخچال بچسبانید و به کودک بگویید آنها کلمات رمز هستند و قبل از باز کردن در یخچال باید آن ها را بلند بخواند.

در زنگ تفریح کسی را ندارد که با او بازی کند

به حرف کودک اهمیت دهید اما نگرانی خود را زیاد ابراز نکنید زیرا ممکن مسئله را برای کودک بزرگتر کند.

بگوید «وای! تنها بازی کردی! چیکار کردی؟»

به خاطر داشته باشید که در سال های ابتدایی، کودکان به طور عمدی کسی را کنار نمی گذارند. ممکن است حس نکرده اند که کودک شما هم دوست دارد با آن ها بازی کند. با فرزند خود تمرین کنید که بگوید «میشه منم با شما بازی کنم؟» همچنین ممکن است به این دلیل باشد که فرزند شما دوست دارد بازی متفاوتی از دوستان خود انجام دهد و دوست دارد کسی او را همراهی کند. در این صورت، اگر دوست دارد بازی دیگری انجام دهد، می تواند از دوستانش بپرسد که دوست دارند این بازی را انجام دهند؟

اگر مسئله حل نشد، از معلم بخواهید فرزند شما در زنگ تفریح زیر نظر داشته باشد. ممکن است بگوید که در زنگ تفریح کودک ناراحت است یا به تنهایی قدم می زند یا برای بازی کردن با کودکان دیگر مردد است. سپس از معلم بخواهید به او کمک کند تا بتواند با کودکان دیگر بازی کند.

فرزند شما به دلیل قانون شکنی از معلم مهدکودک تذکر گرفته است

در مهدکودک کودکان از حیاط به کلاس، از کلاس به کتابخانه از کتابخانه به حیاط منتقل می شوند. کودکان در لحظه زندگی می کنند و اگر در هنگام بازی کردن با بلوک ها، یک شاهکار درست کرده است و بسیار خوشحال است، دوست ندارد آن را رها کند و در صف قرار بگیرد تا به کتابخانه برود.

اگر به هر دلیلی کودک تذکر دریافت کرد، قرار ملاقاتی با معلم ترتیب دهید تا بتوانید دلیل رفتارهای کودک را متوجه شوید. سپس با کمک یکدیگر بتوانید برنامه ای برای برقراری نظم ترتیب دهید. برای مثال، اگر کودک در پایان زنگ نقاشی، دردسر درست می کند، از معلم بخواهید برای کمک به او کمی زمان اضافی بدهد. همچنین ببینید ترتیب برنامه های کلاس به چه صورت است. اگر معلم در کلاس دست می زند و می گوید «یک دو سه همه نگاه ها به من»، شما هم همین کار را در خانه انجام دهید تا برای کودک آشنا تر به نظر برسد. در نهایت، از معلم بخواهید هر روزی که از قوانین پیروی می کند، یک برچسب برای او بچسباند. در خانه هم همین کار را برای پیروی از قوانین انجام دهید. این کار نشان می دهد که خوب رفتار کردن در خانه و مدرسه برابر است.

این مطلب ادامه دارد ولی ادامه آن به شما نمایش داده نمی شود!
برای دیدن ادامه این مطلب  به صورت کامل باید عضو سایت باشید.  ادامه برخی مطالب سایت (از جمله این مطلب) فقط به اعضا نمایش داده می شود.
اگر قبلاً عضو شده اید و کد و رمز دارید، برای ورود اینجا کلیک کنید: 
ورود اعضا

اگر عضو نشده اید، عضو شوید و به حدود 50 هزار عضو سایت بپیوندید. عضویت بسیار ساده است و در کمتر از یک دقیقه انجام می شود. 
برای عضویت در سایت کلیک کنید
  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

یکی از یافته های اصلی این پژوهش این است که کودکانی که به والدین خود اعتماد دارند و آنها را به عنوان چهره هایی مقتدر می بینند، کمتر درگیر رفتارهای بزهکارانه می شوند. محققان همچنین دریافته اند که درک کودک از اقتدار والدین، به سبک فرزندپروری والدین بستگی دارد.

این پژوهش سه سبک فرزندپروری را معرفی می کند:

1. مقتدرانه: والدین از کودک درخواست کرده و او را کنترل می کنند اما در عین حال نسبت به نیازهای کودک پذیرا هستند. این والدین سعی دارند  تا با فرزند خود یک ارتباط دو طرفه ایجاد کنند تا به او توضیح دهند به چه دلیل قوانین را تعیین کرده اند و نظرات کودک را درباره قوانین بشنوند.

2. مستبدانه: این والدین به شدت کنترل کننده هستند. آن ها دلایل تعیین قوانین را توضیح نمی دهند و نسبت به نظرات کودکان درباره قوانین،  پذیرا نیستند. این والدین انتظار دارند تا قوانین بدون هیچ گونه سوال و پرسشی پیروی شوند.

3. آسان گیر: این والدین کنترل کننده نیستند و فقط به نیازهای کودک خود توجه می کنند. اما محدودیت های کمی تعیین می کنند و هر قانونی که  تعیین می کنند، به ندرت اجرا می شود.

محققان پاسخ های 600 دانش آموز راهنمایی و دبیرستان را تحلیل کردند و یافتند سبک فرزندپروری مستبدانه باعث می شود که کودکان احترامی برای اقتدار والدین خود قائل نباشند. این کودکان، بیشتر از سایر کودکان در این مطالعه، احتمال داشت که درگیر رفتارهای بزهکارانه مانند دزدی یا مصرف الکل زیر سن قانونی شوند. سبک مقتدرانه، موفق ترین سبک فرزندپروری بود. کودکان بیشتر احتمال داشت که به حرف والدین خود گوش دهند و کمتر احتمال داشت تا درگیر رفتارهای بزهکارانه شوند. جالب توجه است که کودکان والدین آسان گیر، احترام کمتری برای والدین خود قائل بودند اما کم و بیش احتمال نداشت که درگیر رفتارهای بزهکارانه شوند.

  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

 با مجموعه ویدیوهای آموزشی "همراه ریاضی ششم" در تیزلند

با آموزش پایدار و ساده درس ریاضی ششم همراه باشید

 

  

 

 کلمات کلیدی: همراه ششم | همراه ریاضی ششم  | ریاضی ششم | تدریس ریاضی | ششم ابتدایی | بهناز اسدی

 

نویسنده مطلب : بهناز اسدی 

  • سرزمین تیزهوش ها
  • ۰
  • ۰

ما به عنوان مادران و پدران باید به مواردی که کودکان ممکن است درباره آن ها مورد قلدری قرار بگیرند، توجه داشته باشیم و یک از آن ها این است که کودکمان در زمان خوردن چاشت مورد آزار و اذیت قرار بگیرد. طبق گفته های کارشناسان تغذیه کودکان و پژوهش های انجام شده، کودکان ممکن است در زنگ تفریح، هنگام خوردن چاشت مورد اذیت قرار بگیرند و مجبور شوند کمتر از معمول خوراکی بخورند – یا اصلا نخورند.

این اتفاق برای دختران و پسران می افتد اما در بین دختران رایج تر است. قلدری زمانی اتفاق می افتد که همکلاسی ها کودکی را برای مقدار خوردن اذیت کنند. در این صورت کودک از خوردن خوراکی خجالت می کشد. در نتیجه کودک ممکن است از خوردن اجتناب کند یا غذایش را دور بیندازد تا کودکان دیگر او را اذیت نکنند و او نیز خجالت نکشد. این ماجرا بیشتر در مدارس راهنمایی و دبیرستان پیش می آید اما در مواردی حتی در ابتدایی هم وجود دارد. این قلدری ممکن است منجر به اختلالات خوردن شود.

بهترین کاری که والدین می توانند انجام دهند این است که از کودک درباره زمان خوردن چاشت سوال بپرسند و فضایی را فراهم کنند تا کودک بتواند صادقانه پاسخ دهد. ممکن است جواب هایی بشنوید که شما را شگفت زده کنند.

  • سرزمین تیزهوش ها